شاید چند قرن دیگر اوضاع جور دیگری باشد، اما امروز زنان همه جای دنیا و بویژه زنان ایران، اگر نگوییم با تناقض، با یکجور پیچیدگی در جامعه دست به گریبانند. آنها میخواهند حضور اجتماعی داشته باشند، دوشادوش مردان؛ اما نه در قامت مردان. میخواهند باشند و خودشان باشند. اما کلیشههای جنسیتی اجازه میدهد؟
در جامعه، اگر زنان از لطافت و مهربانی ذاتی خود خرج کنند، در برابر مردان ضعیف مینمایند و دستکم گرفته میشوند و تهدید میشوند. و اگر قدرت و استحکام نشان دهند، دیگر زن نیستند و باز سرزنش میشوند.
به عنوان رواندرمانگر، ما قرار است به خلقالله یاد بدهیم مسئولیت زندگیشان را خودشان بپذیرند. در نقش قربانی فرو رفتن، شاید مسکن خوبی باشد، اما در درازمدت، مخرب عزت نفس و کارآمدی ماست. پس اینجا هم قرار نیست مردان را مقصر این تعارض ببینیم و آنها را ملامت کنیم. زنان، خود میتوانند بر این چالش فائق آیند. چگونه؟
هنر ظریف جرأتورزی، شاید حکم آن نوشدارو را دارد. واژهی هنر را به کار میبرم چون جرأتورزی مثل حرکت قلمموی نقاش روی بوم است. هنرمند با هر حرکت، آنچه آفریده را ارزیابی میکند تا حرکت بعدی قلممو و رنگ، نقش بعدی را بیافریند. آنچه رخ میدهد بر پایهی آموزش و البته شهود است. درست مثل مهارت جرأتورزی.
در معنایی دیگر اما، جرأتورزی سیاستورزی است. سیاست را در معنای آنچه خواجه نصیر طوسی یکی از سه شاخهی حکمت عملی میداند در نظر بگیرید، نه در معنای ماکیاولیستی امروز که از قضا با جرأتورزی فاصلهای نجومی دارد. بازی سیاست اگر بازی «برد-برد» باشد، همان جرأتورزی است.
زندگی آدمیزاد با شوق قدرت گره خورده است. آلفرد آدلر به ما آموخت پویایی بشر در راستای کسب قدرت است. در درون ما، میلی هست به برتریجویی و رسیدن به جایگاهی که دیگران جرات تعرض نیابند. سلطهجویی ما از همینجا منشأ میگیرد؛ اما در مقابل آن، نیروهای دیگری هم هست؛ مثل آنچه آدلر «علاقه اجتماعی» نامید. این فقط «من» نیستم که میخواهم قدرتمند باشم؛ دیگری و دیگری و دیگری هم هستند. وقتی «ما» همه، خواستههای ما همه، نیازهای ما همه، احساسات ما همه و باورهای ما همه، معتبر و ارزشمند باشد، پیوندی شکل میگیرد که «ما» را معنا میدهد. چنانکه مولانا گفت:
ما همه از الست همدستیم
عاقبت شکر بازپیوستیم
ما همه همدلیم و همراهیم
جمله از یک شراب سرمستیم
ما ز کونین عشق بگزیدیم
جز که آن عشق هیچ نپرستیم
و به این ترتیب، جرأتورزی رفتاری عاشقانه است. البته اگر عشق را مترادف ذوب و فنا شدن در معشوق ندانیم. اما عشقی که مولانا توصیف میکند، میل ما به پیوستگی به یکدیگر، که از پیوند ازلی ما به هم نشأت میگیرد، با جرأتورزی متجلی میشود.
و آیا از این دیدگاه، زنانگی مظهر این عشق نیست؟ آیا زنان، بیش از مردان، در درازای تاریخ به این عشق بها ندادهاند و برایش هزینه نکردهاند؟
زنان که همواره و در طول تاریخ به «رابطه» و «پیوند» و «عشق» اصالت دادهاند و بهایی سنگین برای آن پرداختهاند و گاه با ازخودگذشتگی و عقبنشینی از حقوق اولیهی خود هم نتوانستهاند از این ارزشها پاسداری کنند، امروز بهتر است جرأتورزی را بیازمایند. شاید دروازهی آن بهشت گمشده، همینجا باشد.
پاورقی:
کتاب «راهنمای جراتورزی برای زنان» نوشته جولی هنکس
با ترجمهی محمدرضا رجبی شکیب و هیوا مفاخری به زودی از سوی انتشارات رسا منتشر خواهد شد.
سپاس از همراهی شما! مشتاق هستیم نظر شما را درباره این مطلب بدانیم. اگر عضو سایت نیستید اینجا ثبت نام کنید.
*پس از عضویت برای ارسال دیدگاه از منوی ورود به سایت وارد شوید