نگذارید پنجره روابط تان شکسته بماند


شاید شنیده باشید خبر تلخی را که تازه منتشر شده: زن جوانی که شبانه در راه خانه ربوده شده و در بیابان های جنوب تهران مورد تجاوز قرار گرفته بود، بعد از رهایی از چنگ رباینده، به دو سرنشین یک خودروی سواری پناه برد، اما آنها هم زن گریان و نالان را به یک گاوداری بردند و به او تجاوز کردند و کنار جاده رهایش کردند.

با این کاری ندارم که چنین افرادی دست پرورده کدام نظام آموزشی و تربیتی هستند. از تحلیل تاسفبار این موضوع می گذرم و می خواهم به بهانه این خبر بپردازم به موضوع دیگری: نظریه پنجره شکسته.

شکل گیری این نظریه که دو جرم شناس آمریکایی در دهه 90 میلادی مطرح کردند، داستان جالبی دارد.

طبق این تئوری، اگر یک پنجره از ساختمانی شکسته باشد و کسی اهمیت ندهد و بماند، به زودی بقیه پنجره ها هم می شکنند. چون حساسیت آدم ها در مراقبت از بقیه پنجره ها کم می شود، و آدم هایی که آزار دارند هم وقتی می بینند یکی شکسته و هیچ اتفاقی نیفتاده، بقیه را هم می شکنند. این نظریه، یادآور همان ضرب المثل فارسی ست که می گوید: آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب.

مثال های این پدیده را همه جا می شود دید: وقتی کف اتاق، یا ماشین تان، یا حتی کوچه کثیف آشغال ریخته باشد، احتمالا شما هم آشغال می ریزید. وقتی یک بار به یکی دروغ می گویید، احتمال اینکه بارهای دیگر هم به او دروغ بگویید، بیشتر می شود. وقتی تیم والیبال ایران یکی دو بازی را می بازد، نوار باختش به این زودی ها پاره نمی شود. و بسیارند مثال های دیگر.

در حادثه دردناکی که نقل شد هم، دست نظریه پنجره شکسته را می شود دید. مردانی ناجوانمرد که با زن قربانی تجاوز رو به رو شده اند، اگر با این زن در حالت عادی رو به رو می شدند، به احتمال قریب به یقین دست به این کار نمی زدند. آنها سابقه جرمی نداشتند. ظاهرا آدم های عادی بودند. اما وسوسه شده اند، چون در ناهشیارشان این بوده که: «حالا که یکی دیگر این کار را کرده. بگذار ما هم بکنیم.» و احتمالا اگر گرفتار نمی شدند، باز هم این جنایت را تکرار می کردند و می شدند جانی حرفه ای.

آدمیزاد چنین موجودی است. به راحتی در چرخه معیوب بزهکاری می افتد؛ و دقیقا برای همین است که یک نظام پلیسی و قضایی کارآمد و عادل، مهم ترین نقش را در پیشگیری از جرم دارد. کسی که برای اولین بار ظلمی می کند، یا حتی قربانی ظلم می شود، خود به خود مستعد تکرار آن ظلم می شود؛ مگر اینکه بی درنگ ببیند عقوبت آن ظلم چیست.

نظریه پنجره شکسته از جرم شناسی شروع شد، اما به روان شناسی و سایر علوم اجتماعی هم تسری یافت. حتی در حوزه سلامت، مگر نمی بینیم که کسی که مبتلا به دردی می شود، دردهای دیگر هم کم کم به او هجوم می آورند؟ شاید به این دلیل که کمتر از قبل، از خود مراقب می کند؛ شاید به این دلیل که سیستم ایمنی بدن اش ضعیف تر می شود؛ شاید به دلیل تاثیرات ذهن بر جسم؛ یا هر دلیل دیگری.

در روابط بین زوجین هم باید مراقب پنجره شکسته بود. وقتی مشکلی دریک حوزه، مثلا در روابط زناشویی پیش می آید که حل نشده باقی می ماند، احتمال اینکه مشکل در حوزه های دیگر هم ایجاد شود، بالاتر می رود. گاهی من برای توصیف این پدیده مثال گلوله برفی را می زنم که هرچه بیشتر غلت می خورد، بزرگ و بزرگتر می شود، تا می شود یک بهمن ویرانگر.

زن و شوهری که فکر می کنند: «حالا این یک مشکل که چیزی نیست، مشاور برای چی؟ داریم زندگی مان را می کنیم»، اگر نظریه پنجره شکسته را به یاد بیاورند، در اقدام برای حل مشکل شان یک لحظه هم درنگ نمی کنند. البته اگر زندگی مشترک شان را بخواهند و دوست داشته باشند.

دیدگاه‌ها  

#1 مهدی 1399-09-19 11:05
درود
مطلب جالب و مهمی را اساره کردید
و دقیقا
همین مورد به اکثر مشکلات خانواده و جانعه مرتبط می سود
و کمکم ناهنجاری به هنجار بد در زندگی مبدل میگردد
پاسخ به این نظر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید