«زن متوهم ایرانی» کیست؟
پیش تر درباره سندرم مرد متوهم ایرانی نوشته بودم. همتای چنین مردی، زنی هم هست؛ معلق میان سنت و تجدد. تلاش می کنم او را در این نوشته توصیف کنم. معتقدم این سندرم بسیار شایع تر است، هرچند خفیف تر و درمان پذیرتر.
زن متوهم ایرانی، زنی است ظاهرا مدرن. در جامعه حضور دارد دوشادوش مردان. او را، برعکس مادرانش، نمی توان در خانه محبوس کرد. به حقوقش آشنا شده و خوارشماری جنسیتی را بر نمی تابد و در پوشش ظاهری، در رفتار و گفتار، در پذیرش نقش های اجتماعی و اقتصادی، خود را همتای مردان می بیند. او حصارهایی که دنیای قدیم به دورش کشیده بود را شکسته، اما، هنوز در حصارهای ذهن خود گرفتار است. همچون مرد متوهم ایرانی که تغییر را پذیرا نبود؛ او هم نمی خواهد از حصارهای ذهن ناخودآگاهش عبور کند؛ چون این عبور به نفع او نیست.
هرقدر مرد متوهم ایرانی، نادان و کله شق می نمود، زن متوهم ایرانی عاقل و محاسبه گر است. تاکید می کنم این منفعت طلبی در سطح خودآگاه نیست. سیستمی ذهنی است که هزاران سال از او در برابر دنیای مرد سالار محافظت کرده و حالا، اگرچه در دنیای مدرن، آن تهدیدها وجود ندارد، اما سپر دفاعی هزاران ساله را نمی توان از کف انداخت.
زن متوهم ایرانی، ظاهرا مدرن است، چون دنیای مدرن به او امتیازاتی داده که قرن ها از آن محروم بود. زنی که هزاران سال جنس دوم بود و در حکم کالایی که مبادله می شد برای خدمت به مرد (خدمت در منزل، در مزرعه، و در اتاق خواب)؛ زنی که تنها اگر خوش شانس بود و شوهرش (مالکش) مردی باوجدان، طعم زندگی را می چشید؛ زنی که هرگز تصورش را هم نمی کرد حقی، یا سرنوشتی داشته باشد جز خدمت کردن به مرد (با نام خدمت به خانواده؛ که نوعی مکانیسم دفاعی ذهن ناخودآگاه جمعی است برای رهایی از احساس گناه به خاطر ظلمی که در حق زنان روا می دارد)؛ زنی که در بستر، حتی حق لذت بردن نداشت و فقط باید تمکین می کرد برای تامین لذت مرد (به یاد بیاورید سنت ختنه زنان را، و اینکه اگر از مادربزرگ ها یا حتی مادران مان از سکس بپرسیم، لب می گزند و خدا به دور می گویند و از اوج کامش یا ارگاسم حتی تصوری ندارند)؛ در دنیای مدرن به همه آنچه حق اش بود و حتی فراتر از آن، رسیده.
دنیای مدرن، دنیای مهربانی است برای زنان؛ هرچند که سعادت آنان را تضمین نمی کند؛ و بلکه زندگی را برای آنها سخت تر می کند. پیچ داستان همینجاست. وقتی قرار می شود زنان و مردان را تفاوتی نباشد، زمختی ها و سختی ها و بی رحمی های زندگی را هم باید تاب آورد. زن مدرن اروپایی، مثل مردان، از جوانی، بار کار و تحصیل را به دوش می کشد؛ بی تکیه بر هیچ مردی، روی پای خود می ایستد و از هیچ کس طلبکار نیست. او مرد را نه برای مراقبت، که برای آرامش و لذت می طلبد. در ذهن زن مدرن، بهای لذت، لذت است و نه هیچ چیز دیگر. او تن و جانش را سرمایه ای نمی داند که به مردان بفروشد و به ازای آن، حمایت دریافت کند.
اما زن متوهم ایرانی، در عین بهره مندی از مواهب دنیای مدرن، مزایای دنیای سنتی را هم نمی خواهد از دست بدهد. او ممکن است هنرمند باشد و مدافع حقوق زنان، اما جز به شوهری مولتی میلیاردر راضی نیست. او به هیچ کدام از تکالیف دنیای سنتی برای زنان، راضی نیست، اما مهریه چند صد سکه ای را نمی تواند بی خیال شود. او فرصت اشتغال و حضور در جامعه را می خواهد، اما پول تو جیبی اش را باید مردش بدهد. و این همه ماجرا نیست...
زن متوهم ایرانی، شوهرش، نامزدش، یا پارتنرش را فقط برای لذت و آرامش نمی خواهد. او می خواهد مردش را تملک کند. این ها جملات رایج زن متوهم ایرانی است: می گوید «مگر من ... ام که هر شب بخواهم با یکی باشم» یعنی اگر مردی مرا دوست دارد، باید تا آخر عمر با من بماند و همه زندگی اش را با من شریک شود. می گوید «مردها بکن دررو اند» یعنی مردها فکر می کنند همین که در سکس لذت می برند و لذت می دهند کافی است، اما من نمی توانم این را بپذیرم. و می گوید «مرد هم مردهای قدیم» یعنی آن قسمت از دنیای سنتی خوب بود که مردها همسرشان را همه جوره تامین می کردند (و یادش می رود که آن مرد احتمالا اصلا زنش را داخل آدم حساب نمی کرد) یا آن تکه از دنیای سنتی خوب بود که مرد وقتی زنی می گرفت تا آخر عمر او را نگه می داشت (و باز فراموش می کند که آن مرد می توانست سه زن دایم دیگر و یک دوجین زن صیغه ای هم بستاند).
زن متوهم ایرانی هم مثل مرد متوهم ایرانی، از زندگی اش راضی نیست. اگر مجرد است، در رویاهای سیندرلایی به انتظار پسر پادشاه است؛ رویایی که حداقل امروزه به ندرت اتفاق می افتد. و اگر متاهل است، خود را سفیدبرفی گرفتار در چنگ ملکه کریستال می بیند. او هرچقدر بهره مند، باز هم خود را محروم تصور می کند و از دنیای اطرافش، و بیش از همه از مردش، طلبکار است.
دو پاورقی بر یادداشت «زن متوهم ایرانی کیست؟»
*پاورقی اول: باز هم مجبورم یادآوری کنم این سیستم فکری، بی منطق نیست و در مختصات دنیای قدیم، خیلی هم درست بوده. در دنیایی که زنان از ۴۰ سالگی به بعد، از زیبایی و سلامت و نیروی زندگی برایشان چیزی باقی نمی ماند و سه دهه عمرشان را تنها وقف زندگی یک مرد و فرزندانش می کردند، اخلاق و انسانیت و البته قانون، حکم می کرد آن زن تا پایان عمر تحت حمایت مادی و معنوی مردی که زندگی اش را به پای او ریخته بماند (هرچند که خیلی وقت ها این اتفاق نمی افتاد)؛ اما آیا در دنیایی که زنان همپای مردان و گاهی بیش از آنان فرصت های اجتماعی و اقتصادی دارند و دهه پنجم زندگی شان می تواند اوج شکوفایی آنها باشد و حتی زیبایی های ظاهری شان را می توانند تا دهه های ششم و هفتم زندگی زنده نگه دارند هم، همان معادلات دنیای قدیم حاکم است؟
*پاورقی دوم: در تشخیص اشتباه نکنید. زن متوهم ایرانی، آن زنی نیست که در شهری کوچک، هنوز زندانی باورهای قدیمی خانواده و محیط است و حسرت پاره کردن بندها را دارد. زن متوهم ایرانی، به صورت تیپیک، زنی است متولد دهه ۶۰ یا ۵۰ که در شهری بزرگ، آزادانه زندگی می کند. اگر مجرد مانده یا جدا شده، با مردان میانه خوبی ندارد؛ و اگر ازدواج کرده، یا زندگی عاشقانه ای ندارد، یا همسری دارد با دیواری کوتاه.
این پرسش و پاسخ ها را هم نگاه کنید: