وای به روزی که بگندد نمک...

هفته قبل مراجعی داشتم از یکی از شهرستانها. دختری بود که پدرش را در نوجوانی از دست داده بود و بعد از مرگ پدر، مادرش تصمیم گرفته بود پنهانی همسر دوم مردی متاهل شود. دختر را هم زود فرستاده بود خانه شوهری که معتاد از آب در آمده بود و بعد از یک سال جدا شده بود. مادر و دختر در خانه بودند تا وقتی برادر شوهر مادر، آمده بود خواستگاری دختر. دختر جواب رد داده بود اما پسرک دست بردار نبود و حالا مادر هم اصرار و اصرار و روزگار دختر را سیاه کرده بود که تو باید به این پسر شوهر کنی. دخترک که از ازدواج دوم مادرش شاکی بود و با شوهر مادرش هم میانه خوبی نداشت، ازاین پسرک که برادرشوهر مادرش میشد بیزار بود و حالا پناه آورده بود به مشاوره.

با دخترک درباره اصول رفتار جرات ورزانه صحبت کردم و گفتم به مادر بگوید که من می خواهم با او صحبت کنم. امکان صحبت با مادر نبود. توصیه کردم همراه آن خواستگار سمج یا همراه مادر، در شهر خودشان مراجعه کنند به مشاور و نتیجه را به من هم گزارش کند.‌ به دختر اطمینان دادم که اگر با قاطعیت بگوید که ازدواج، انتخاب خود اوست و نه کسی دیگر، مشاور کنار او خواهد ایستاد و به او کمک می کند تا زیر بار این ازدواج اجباری نرود.

چند روز بعد، دختر به من پیام داد و با ناراحتی نتیجه مشاوره شان با خانم روان شناسی که در شهرشان پیدا کرده بود را این طور گزارش کرد: (عین جملات او را می آورم)

«مشاور میگفت مادرت هرچی میگه درسته، توام تقصیر مادرته که دلت نمیخواد ازدواج کنی و خوش میگذره بهت. به مادرم میگفت نزارید با دوستاش بگرده بهش خوش میگذره.»

«حرفایی که بهم زد خیلی توهین آمیز بود. حتی پیش خواستگارم گفت تو یه بار ازدواج کردی و اینکه خواستگار مجرد داری تو این سن و تو شهرستان خیلی عجیبه و باید خداروشکر کنی. دخترا ندارن بعد تو که زنی داری، خیلیم مغروری به چیت مینازی؟!»

«به مامانم گفت درست تربیتش نکردی محدودش کن که اذیت شه مجبور ‌شه ازدواج کنه!»

رویکرد مشاوره این همکار ارجمند که گویا در مرکز مشاوره دانشگاهی هم مشغول بوده، باعث می شود بیشتر بفهمم چرا نوعی بدبینی نسبت به فضای مشاوره و روان درمانی در کشور ما وجود دارد که بدجور هم مقاوم به درمان است.

چند وقت قبل گزارشی تصویری در شبکه های اجتماعی دست به دست میشد درباره اینکه اینستاگرام شده جولانگاه مشاوران و روان شناسان بی کفایت و دست آخر هم نتیجه گیری این بود که بروید فهرست مشاوران باکفایت را از سازمان نظام روان شناسی بپرسید. ولی وقتی مشاورانی هستند که پروانه سازمان نظام دارند و این همه شاهکارند، باید چه گلی به سر بگیریم؟

مسأله اصلی در نظام آموزش روان شناسی و مشاوره است. سیستمی که مدرک می دهد و معیارش، در بهترین حالت، موفقیت در پژوهش است، کجا به دانشجویانش هنر درمان و مشاوره می آموزد؟

از کجای این سیستم که به قول استادم جناب دکتر ثنایی، اساتید دانشگاهی اش هم اغلب از نظارتگری (سوپرویژن) چیزی نمی دانند، اگر مشاور یا روان درمانگر قابلی بیرون بیاید، چیزی شبیه معجزه اتفاق افتاده.

خوشبختانه، معجزه کم نداریم. اما یادتان باشد که هر کس تابلوی مشاور و روان شناس داشت، معجزه نیست.

 

 سپاس از همراهی شما! مشتاق هستیم نظر شما را درباره این مطلب بدانیم. اگر عضو سایت نیستید اینجا ثبت نام کنید.

*پس از عضویت برای ارسال دیدگاه از منوی ورود به سایت وارد شوید.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید