رابطه جنسی و انتخابات

حالا که داستان انتخابات به آخر رسیده، مروری می کنم بر درس هایی که از این داستان می شود گرفت، در ارتباط با آنچه تخصص من است: یعنی سلامت جنسی.

انتخاباتی را از سر گذراندیم که در آن، یک رقیب، قبل از مسابقه، هر چه داشت گذاشت تا شانس حریف را به کمترین برساند. با دلایل قانونی یا غیرقانونی، نامزدها را غربال و یلان رقیب را از میدان به در کرد. بعد هم بهانه ای جور کرد و چنان وانمود که رقیب، رفیق انگلیسی هاست و ایها الناس، اگر رای بدهید، به دشمن رای داده اید.

این همه، چه از روی باور به صلاح بود و چه تاکتیکی تکراری برای حذف ناجوانمردانه رقیب، کار نکرد. نتیجه، در پایتخت ایران، در مدرن ترین شهر ایران، کاملا برعکس شد.

و از اینجاست که آموختنی ها آغاز می شود:

مدرنیته، قبولش داشته باشیم یا نه، دوست داشته باشیم یا نه، زور بزنیم یا نه، فحش بدهیم یا نه، آخرش می آید و ذهن و شخصیت و ارزش های جامعه را عوض می کند. یکی از نشانه های ورودش هم این است: دیگر آدمها پذیرای نقش های قدیم شان نیستند. دیگر بر نمی تابند که کسی برای آنها تصمیم بگیرد، هر چقدر صلاح الدین باشد و اعتماد الدوله.

مردمان دنیای مدرن، خوش ندارند حق انتخابشان سلب شود و با آنکه چنین می کند، «چنان» می کنند؛ اگر بتوانند، مقابله می کنند چنانکه در انتخابات ۹۴. و اگر نتوانند، کناره می گیرند؛ چنانکه در انتخابات ۹۰.

این قاعده یک جامعه مدرن، قاعده یک خانواده مدرن، و حتی قاعده یک اتاق خواب است در دنیای مدرن؛ که وقتی یکی بخواهد آزادی مشروع دیگری را سلب کند و او را در جایی بنشاند که می خواهد، طرف مقابل (که دیگر نمی خواهد نقش مرد یا زن نجیب و گوش به فرمان و بسوز و بساز دنیای سنتی را ایفا کند) یا به مقابله رو می آورد، یا به طرد؛ که هر دو، دو روی یک سکه اند.

مردان بسیاری بی میل اند نسبت به زنان شان، و بسیارتر، زنان گریزان از مردشان. و نمی دانند این زمستان اتاق خواب، از پس پاییزی آمده که در آن، مردان یا زنانی، با نیت خیر و بگو اصلا برای حفظ زندگی مشترک، در قامت کارآگاه و بازپرس و قاضی و زندانبان، و بگو اصلا آموزگار و مربی و والد، بر همسران شان نازل شده اند. نتیجه این قیم مآبی حتی خیرخواهانه، چیست؟

درست مثل مردمی که رفتند و رای دادند تا بگویند: «من» حق انتخاب دارم و حالا که تو داری برای من تعیین تکلیف کنی، دقیقا برعکس همان کاری را می کنم که تو می خواهی؛ زن یا مردی که برای همسرش «حصر» می سازد هم، زود یا دیر، باید در انتظار شنیدن یک «نه» دندان شکن باشد.

در بسیاری از زنان و مردان مبتلا به اختلالات میل یا برانگیختگی جنسی و حتی اختلال ارگاسم، ریشه ماجرا به بیرون از رختخواب برمیگردد؛ جایی که مردی یا زنی، احساس کرده حق انتخابش را گرفته اند و حالا در ناخودآگاهش دارد همسر را تنبیه می کند که: تو آن قدر برای من جذاب نیستی که برانگیخته ام کنی، آن قدر کفایت نداری که مرا به اوج برسانی…

و چه تلخ است که این پیام، هرگز درست شنیده نمی شود. و شنیده که نشود، تغییری ایجاد نمی شود. و تغییری که ایجاد نشود، یعنی مرگ زندگی مشترک.

اغلب قوانین روابط بین فردی، قابل تعمیم اند به جامعه. پس در سطح یک جامعه در حال مدرن شدن هم، این همه محدودیت در روابط جنسی، بگو با نیت مطلقا خیرخواهانه، نتیجه ای ندارد جز مقابله، یا طرد: رواج افرادی که صبح تا شب به رابطه جنسی فکر می کنند و اینکه چطور می توانند دقیقا همه آن کارهایی را بکنند که نباید بکنند؛ یا رشد روزافزون آدمهایی که با دنیا قهرند و هزارجور گرفتاری روانی پیدا و پنهان دارند و دست آخر، پناهشان می شود مواد مخدر و الکل.

یقین دارم روزی خواهد آمد که ما هم، آزادی انسانها به رسمیت می شناسیم و باور داریم که هرگز کسی را با پس گردنی به بهشت نفرستاده اند. برای فتح قله سعادت، باید از دره انتخاب گذشت.

برچسب ها: اختلال, برانگیختگی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید