چه عیبی دارد شوهرم از من جوان تر باشد؟

«می خواهم با دختری ازدواج کنم که چند سال از من بزرگتر است. همه معیارهایی که دوست دارم را دارد اما خانواده ام مخالفند. می گویند اشتباه می کنی و بعدا پشیمان می شوی. راست   می گویند؟»

 

«خواستگارم همه چیز تمام است و خیلی هم دوستم دارد. مشکلش این است که چند سال از من کوچک تر است. خودش می گوید سن مهم نیست. واقعا مهم نیست؟»

 

درباره ازدواج مردان با زنانی مسن تر از خودشان

در ایران که مطالعه ای انجام نشده تا بتوانیم به آن استناد کنیم و پاسخی علمی بدهیم. هر مشاور یا روان شناسی بر اساس تجربه خودش چیزی می گوید. از عده ای که سفت و سخت نهی   می کنند، تا عده ای که می گویند چند سال اختلاف مهم نیست و بروید زندگی تان را بکنید. من در این یادداشت دیدگاه خودم را می گویم:

 

الف- مخالفت های آبکی:

بعضی استدلال ها در مخالفت، عوامانه تر از آن است که بخواهیم آنها را متر و معیار بزرگترین تصمیم زندگی مان قرار دهیم؛ مثلا اینکه خانم ها زودتر پیر می شوند، یا پا به سن که بگذارند در رابطه مشکل پیدا می کنند و…

 

تغییرات سالمندی در چهره و اندام را اول ژن های ما تعیین می کنند و بعد استرس های محیطی. به اینها اضافه کنید پیشرفت هایی که در حوزه پزشکی زیبایی صورت گرفته و حالا دیگر دیدن آدمی که ظاهرش به ۴۰ سال می خورد اما ۶۰ سال دارد، عجیب نیست.

 

درباره رابطه جنسی هم، ما می گوییم آدمها تا پای گور، میل جنسی دارند

حتی اگر جسمشان یاری نکند، باز هم پزشکی جنسی می تواند به آنها کمک کند که رابطه خوبی داشته باشند. در دنیای غرب، خانم ها وقتی به سن زادبس می رسند، تازه گل از گل زندگی جنسی شان می شکفد. پس، مساله اصلی اینها نیست.

 

ب- دغدغه اصلی: تعارض طرحواره ها

با وجود توضیحات بالا، من از کسانی هستم که به ازدواج مرد با زنی مسن تر از خودش، خوش بینانه نگاه نمی کنم. چرا؟ لازم است دو مقدمه بگویم:

 

۱- دستکم در ۱۰ هزار سال گذشته، یعنی بعد از انقلاب کشاورزی، مردان، جنس برتر بوده اند.

آنها زنان را زیر بال حمایت خود گرفته اند و زنان هم این نظام را پذیرفته و به آن خو کرده اند. تعارف را کنار بگذاریم. روشنفکرترین زنان هم ته دلشان دوست دارند مردی در زندگی شان باشد که بتوانند به او تکیه کنند. حتی فمینیست های دو آتشه هم، در ناهشیارشان همین بود؛ هرچند با ناهشیارشان در جنگ بودند و این تعارض هم سرانجام باعث افول جریان های فمینیستی رادیکال شد.

 

به نظر می رسد نقش های جنسیتی، در طول هزاران سال، به ژن های ما نفوذ کرده و برای تغییر آن هم زمانی طولانی لازم است. کمی خیال پردازی را چاشنی افکارمان کنیم، شاید هزار سال دیگر، زنان جنس برتر باشند و مناسبات امروزی، وارونه شود. اما تا آن روز، بپذیریم که به صورت تیپیک، در ذهن هر مردی طرحواره «من باید نفر اول زندگی باشم» هست.

در مقابل، در ذهن هر زنی هم این ذهنیت هست که چه خوب است مردی داشته باشم که کفایت لازم را برای مراقبت و حمایت از من و فرزندم داشته باشد و بهتر از من، در بحران ها، تصمیم گیری کند و توانمندی اش را به نمایش بگذارد.

 

۲- ویژگی های بیولوژیک ما، و همین طور سیستم فرهنگی و اجتماعی، معمولا سبب می شوند که سن عقلی خانم ها، در مقایسه با آقایان، بالاتر از سن تقویمی شان باشد. در این باره، من مطالعه ای ندیده ام پس نمی توانم بگویم دارم حرفی علمی می زنم. اما شواهد تجربی آن در حد تواتر است. بلوغ و رشد عقلانی و شخصیتی به صورت غالب، در یک زن زودتر از یک مرد اتفاق می افتد.

 

اگر دو مقدمه بالا را بپذیریم، نتیجه ازدواج یک زن با مردی جوان تر از خودش، ایجاد شرایطی است که من نامش را می گذارم «نا هم پختگی». این شرایط، اگر نه در اوایل ازدواج، اما به مرور زمان خودش را نشان می دهد.

 مرد، می بیند که زنی باکفایت تر از خودش دارد و بعد سه اتفاق، محتمل است:

به وادی رقابت با او می افتد، یا از او فاصله می گیرد و حس سلطه طلبی اش را در جای دیگری ارضا می کند، یا به او تکیه می کند و رابطه همسرانه تبدیل می شود به رابطه مادرانه. هر سه این اتفاق ها، ویرانگر ازدواج اند.

 

ج- چه کنیم پس؟

با همه این اوصاف، ازدواج، تصمیمی ست که هر کس، بر مبنای محاسبات خودش می گیرد. کسی که اهل ریسک است و هیجان طلب و جستجوگر، می گوید حالا که همه چیز خوب است، بگذار برویم ببینیم چه می شود. اگر هم روزی اوضاع بد شد، تمامش می کنیم.

 

من، ضمن تحسین چنین آدمهایی، دو نکته را هم به ایشان یادآوری می کنم:

اول اینکه در ازدواج، فقط شما نیستید. اگر هم می خواهید با زندگی خودتان قمار کنید، طرف مقابل را از اول در جریان قرار بدهید!

دوم اینکه: مراقب باشید در چاله ای نیفتید که بعدا حتی اگر خواستید نتوانید از آن بیرون بیایید.

 

این پرسش و پاسخ ها را هم نگاه کنید:

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید