آنچه خواهید خواند نامه یکی از همراهان سایت است که نام مستعار «مهرنوش» را برایش انتخاب کرده ام. سرگذشت مهرنوش و اشتباهات پیاپی اش، که البته آخرینش سبب خیر شده و او را وادار کرده به طرح مساله اش، حکایت خیلی غریبی هم نیست. هشت خطایی که در داستان مهرنوش برشمرده ام، رایج ترین خطاهای زندگی زناشویی ماست.
سلام دکتر شکیب عزیز…
من متولد دهه ۶۰ هستم. از آن دخترهایی بودم که آفتاب مهتاب من را ندیده بود و تمام چیزی هم که از رابطه جنسی می دانستم محدود می شد به یک سری فیلمهای پورن که از سن ۲۳ تا ۲۸ منزل خاله ام که ماهواره داشتند پنهانی می دیدم و جز این هیچ رابطه ای، هیچ چیزی… حتی چند سال هم که عاشق پسری بودم حتی بوسه هم بین ما نبود تا مبادا معشوقم فکر بدی در موردم بکند و با من ازدواج نکند. ❌اشتباه اول❌ که در نهایت هم ازدواج نکرد…
ولی از طفولیت خودارضایی بسیار زیاد داشتم تا اینکه درسن ۲۷ سالگی عقد کردم. در ۲ سالی که عقد بودیم به هیچ وجه اجازه دخول چه واژینال و چه آنال رو ندادم چون تفکرم این بود که از جذابیت شب زفاف کاسته می شود و… ❌اشتباه دوم❌ فقط در سطح مالش و این چیزها همسرم را ارضا می کردم… ❌اشتباه سوم❌ بعد از ازدواج متوجه ترس شدیدم با دخول شدم و تا ۵ ماه نمی توانستم و دخول انجام نشد. در ماه پنجم رفت داخل ولی یک رفت و یک برگشت همین و تا یک سال و نیم بسیار زیاد از دخول می ترسیدم و همسرم هم متوجه می شد. روغن میزدم به آلت همسرم و اواخر کاسه آب میاوردم میزدم به آلتش و هر پیشنهادی رو چه در حمام چه پوزیشن های مختلف رو به شدت مخالفت می کردم ❌اشتباه چهارم❌ تا اینکه ۲ سال گذشت و من ۳۱ ساله شدم و کم کم متوجه شدم همسرم خیلی دیر و به زحمت به انزال می رسد.
دیگر نمی ترسیدم و حتی پوزیشن داگ رو که خیلی دوست داشت اجازه می دادم ولی هر چه بیشتر من ترسم می ریخت و دیگر از آب و روغن و مخالفت خبری نبود بیشتر متوجه مشکل همسرم شدم. چون تا قبل که می ترسیدم و وقتی دیر ارضا می شد می گفتم من دیگر تحمل ندارم و شوهرم بقیه کار را استمنا می کرد و من همیشه فکر می کردم مشکلی نیست و شوهرم خیلی قوی است و من چون نمی توانم زیاد رابطه داشته باشم بخاطر ترس، او مجبور به خودارضایی می شود. بعد که ترسم ریخت و تا نیم ساعت هم اجازه دخول دادم فهمیدم شوهرم اختلال دیرانزالی دارد و با دخول به ارگاسم نمی رسد، زندگی روی سرم خراب شد. این مطالب را بخوانید.
به شدت دجار افسردگی و مشکلات روحی روانی شدم…کم کم برای بچه دارشدن ترسیدم…با شوهرم حرف زدم که به پزشک مراجعه کند. ❌اشتباه پنجم❌ ولی او گفت که مشکل ندارد و طبیعی است و مقاومت کرد. کلا آدمی است که دکتر حتی برای سرماخوردگی هم نمی رود. انگار فوبی مطب دارد….
تا اینکه سعی کردم ناراحتی را تو خودم بریزم و مبارزه کنم. اولین اقدامم این بود که مشکلش را به روی خودم نیاورم تا دچار استرس نشود. بعد به خودم قبولاندم تا با استمنا (چیزی که قبولش برای من خیلی سخت بود، واژن من باشد ولی شوهرم با استمنا ارگاسم شود) او را به ارگاسم برسانم و تا نزدیک انزال دخول انجام بدیم تا داخل واژن انزال شود. ❌اشتباه ششم❌ خیلی در این راه شکست خوردیم چون بعضی مواقع تا چند ثانیه ای تاخیر بین ارگاسم و دخول اتفاق می افتاد دوباره باید استمنا می کرد. حتی نعوظش داخل واژن از بین می رفت و این من را به مرز افسردگی می رساند…
ولی الان یک سالی هست ک خیلی عادی شده که استمنا بعد نزدیک ارگاسم دخول و انزال سریع. البته شوهرم فکر می کند من با همان دخول سریع ارگاسم می شوم. یعنی من بخاطر اینکه استرس نگیرد به دروغ می گویم من شدم… ❌اشتباه هفتم❌ ولی برای بارداری باید یک شب در میان این کار انجام شود و شکست در این مراحل خیلی بالاتر است. این هم از جواب از اسپرمش که برای شما فرستادم. یعنی من تنبلی تخمدان دارم و سنم هم بالا رفته و الان حدود ۳۳ سالم است. شوهرم هم تعداد اسپرم کم و دیرانزالی… حالا جز اعصابی که از من خراب شده که چرا شوهرم مثل همه مردها نمی تواند از واژن من که آکبند برای او نگه داشته بودم ارضا شود و من نمی توانم به چشم لذت بردنش از دخول را ببینم و باید شاهد استمنای او باشم، مشکل بچه دار شدنم را چه کنم… ❌اشتباه هشتم❌
این را هم بگویم که شوهرم را خیلی دوست دارم و از نظر داروهای اعصاب و اعتیاد و حتی سیگار هم به هیچ وجه استفاده نمی کند.
این بود داستان مهرنوش و اما نکته های من درباره هشت اشتباه مهرنوش:
یک: اگر اعتقادت می گوید نباید قبل از ازدواج کسی به شما دست بزند، دوست دختر و پسربازی و عشق و عاشقی چه معنایی دارد؟ همیشه می گویم: ما دوستی پاک نداریم. این یک افسانه دهه شصتی ست که پسری مرا دوست داشته باشد و چند سال وفادار بماند و دست هم به من نزند. نداریم. رابطه جنسی، امتداد جاده عشق است.
دو: عقد را که ثبت کردید زن و شوهرید. لطیفه از این مضحک تر که «آکبند» نگهش دارم تا شب عروسی، که اگر زودتر بازش کنم، داماد بی انگیزه می شود؟! دامادی که انگیزه اش فقط پاره کردن کادوی شماست، داماد نیست؛ اسمش یک چیز دیگر است.
سه: «همسرم را ارضا می کردم» یعنی چه؟ مگر زن، ماشین ارضاست؟ نتیجه آن نگرش و آن رفتار، باعث شرطی شدن ذهن همسر مهرنوش شده تا او نتواند در رابطه واژینال انزال شود.
چهار: مهرنوش مبتلا بوده به واژینیسموس. اما آنها به جای آنکه دنبال درمان بروند و مراجعه کنند به مشاور، آب و روغن قاطی کرده اند و فکر کرده اند: خودمان باید درستش کنیم! ما می توانیم!
پنج: اشتباهی که خیلی از خانمها مرتکب می شوند. به شوهرشان می گویند: عزیزم برو دکتر! وقتی اشکالی در رابطه هست، دو طرف درگیرند و هر دو مسئول. برویم! نه برو! و در ادامه: نمی آیی؟ خودم می روم!
شش: باز هم تکنیک های پیشرفته خوددرمانی (!) که بیشتر و بیشتر ذهن همسر را شرطی کرده. مهرنوش و همسرش البته زن و شوهر باهوش و خلاقی هستند؛ اما خلاقیت در خوددرمانی، مصیبت را بیشتر می کند.
هفت: این خطای مرگبار را دیگر همه همراهان می دانند؛ آنقدر که تکرار کرده ام.
هشت: با این همه مشکلات حل نشده، بچه این وسط چه می گوید؟! البته شاید اگر مشکل بچه دار شدن نبود، این زوج عزیز هیچ وقت فکر نمی کردند غیر از خودبسندگی و خوددرمانی، راه های دیگر هم هست. اما واقعا فرزندآوری، کوله بار بزرگی از اضطراب است روی دوش یک زوج. بار روی بار؟ نمی ترسید کمر زندگی تان بشکند؟
و بالاخره: غرض از سیاهه کردن اشتباهات مهرنوش و همسرش، ملامت این زوج دوست داشتنی نیست. این قصه، عبرت است برای ما. و البته هشدار است برای مدیران و سیاستگذاران مملکتی که گمان می کنند محله گل و بلبل است و نمی دانند یا نمی خواهند بدانند آدم هایش در خلوت شان چه مصیبت ها که ندارند.
این پرسش و پاسخ ها را هم نگاه کنید:
- آیا رابطه جنسی در دوره نامزدی / عقد درست است؟
- آیا ژل بی حسی برای شب زفاف مفید است؟
- یک سال از ازداجمان گذشته است و نتوانسته ایم...
- شوهرم دیر انزال می شود و من عذاب می کشم!
- من واقعا مشکل جنسی دارم؟
سپاس از همراهی شما! مشتاق هستیم نظر شما را درباره این مطلب بدانیم. اگر عضو سایت نیستید اینجا ثبت نام کنید.
*پس از عضویت برای ارسال دیدگاه از منوی ورود به سایت وارد شوید.
دیدگاه‌ها