سایر

همیشه پای یک «بیمار» درمیان است...

همیشه پای یک «بیمار» درمیان است...

دکتر جان بی گارتنر، روان شناس و روان درمانگر و استاد دانشگاه جانزهاپکینز بالتیمور اعلام کرده ترامپ، مبتلاست به خودشیفتگی بدخیم (Malignant Narcissism). دقت کنید که این، با اختلال شخصیت خودشیفته فرق دارد و درواقع یک درجه بالاتر است.

در روان شناسی، ده دوازده سندرم شناخته شده اختلال شخصیت داریم که یکی از آنها «خودشیفته» است. اختلالات شخصیت، نه که مطلقا درمان پذیر نباشند، اما درمان شان دشوار است. مخصوصا در کلاستر A یعنی اختلالات شخصیت پارانویید، اسکیزویید و اسکیزوتایپال، ازآنجا که فرد اصلا باوری ندارد به بیماری اش، درمان پذیر هم نیست. در کلاستر B یعنی هیستریونیک، بوردرلاین (مرزی)، آنتی سوشیال (ضد اجتماعی) و همین نارسیس یا خودشیفتگی، بیماران فقط ممکن است در بحران های زندگی شان، متوجه شوند مشکلاتی وجود دارد. وگرنه، تا وقتی اوضاع بر وفق مرادشان است، آنها هم درمان پذیر نیستند.

نگذارید پنجره روابط تان شکسته بماند


شاید شنیده باشید خبر تلخی را که تازه منتشر شده: زن جوانی که شبانه در راه خانه ربوده شده و در بیابان های جنوب تهران مورد تجاوز قرار گرفته بود، بعد از رهایی از چنگ رباینده، به دو سرنشین یک خودروی سواری پناه برد، اما آنها هم زن گریان و نالان را به یک گاوداری بردند و به او تجاوز کردند و کنار جاده رهایش کردند.

با این کاری ندارم که چنین افرادی دست پرورده کدام نظام آموزشی و تربیتی هستند. از تحلیل تاسفبار این موضوع می گذرم و می خواهم به بهانه این خبر بپردازم به موضوع دیگری: نظریه پنجره شکسته.

شکل گیری این نظریه که دو جرم شناس آمریکایی در دهه 90 میلادی مطرح کردند، داستان جالبی دارد.

از سانسور تا تجاوز

به بهانه خبر ۴۱ تجاوز به دختران ایرانشهر

مراجعی داشتم که یک روز آسیمه سر تماس گرفت و گفت حال خواهر کوچکش خیلی بد است و می خواهد زود او را ببینم. فردا آمدند کلینیک. به خواهر ۱۹ ساله اش، که ساکن منطقه ای در حومه جنوب شرق تهران بودند، تجاوز شده بود. پسری با دخترک طرح دوستی ریخته بود و وسوسه اش کرده بود که بیا خانه و قلیان بکشیم و... دخترک ویران بود. دو روز تمام اشک ریخته بود. این شانس را داشت که خواهر بزرگش مستقل زندگی می کرد و دستکم توانسته بود به او پناه ببرد. می گفت نمی تواند به پدر و مادرش چیزی بگوید. می گفت مادر دق می کند. می گفت پدر او را از خانه بیرون می کند. با برادرانش چه می کرد؟

 

بخشی از راهبرد من برای بازگشت آرامش و عبور از بحران، این بود که عزت نفس او را ترمیم کنم. تشویقشان کردم حتی بدون اطلاع پدر و مادر، با حمایت خواهر بزرگتر، از آن پسر شکایت کنند. قبول کردند، اما می دانستم که دارم تکلیف مالایطاق می کنم. می توانستم تصور کنم سرشکستگی دختری که می خواهد در جلسه دادگاه به این سوال پاسخ بدهد که: چرا به خانه آن پسر رفتی؟! و در نهایت محکوم شود که: با رضایت خودت بوده...

 

مراجع دیگری داشتم در یکی از گروه درمانی های جرات ورزی؛ دختری تحصیلکرده، مستقل و امروزی و ساکن یکی از مناطق شمال تهران. در تجربه هایی که در گروه با دیگران به اشتراک گذاشت، از آزارهای جنسی کلامی و حتی فیزیکی مرد متاهلی از بستگانش گفت که از کودکی تا امروز ادامه داشته و گویا برای بسیاری دیگر از دختران فامیل هم اتفاق افتاده. پیرمرد آزارگر جنسی همراه همسرش، مدتی بود در خانه او مهمان بود و می تواند تصور کنید همخانه شدن با او، چه اضطرابی را بر سر این دختر آوار می کرد. تنها واکنش مراجع من اما، کناره گیری و فرار از موقعیت بود. واکنشی در نهایت انفعال که تمام این سالها ادامه داشت.

 

در پایان یکی از جلسات گروه درمانی که همه اعضای گروه او را تشویق می کردند به برخورد جرات ورزانه، با تکنیکی که آدلر آن را «تف کردن در سوپ مراجع» می نامد، به مراجعم گفتم: اگر اعتراض نکنی و نایستی، تو از این به بعد در تمام آزار جنسی که این مرد به دختران دیگر روا می دارد، شریک هستی!

 جلسه بعدی گروه، از او پرسیدیم این هفته چه کردی؟ گفت باز هم نتوانسته حرفی بزند. خانه اش را ترک کرده تا وقتی آنها بروند.

 

به دختران ایرانشهری تجاوز شده و آنقدر خانواده این دخترکان سکوت و کتمان کرده اند، که تعداد قربانیان رسیده به بیش از ۴۰ نفر.

 

داستان سکوت از ترس آبرو و سلطه پذیری پرخاشگرانه زنانه، داستانی ریشه دار در فرهنگ ماست. از جنوب تا شمال این شهر، نه، بگو از شمال تا جنوب این کشور، دختران و زنان بسیاری هستند که در برابر آزارهای جنسی، تنها یک واکنش را آموخته اند: سکوت. در خود فرو می ریزند و خاموش می مانند، مبادا که تشت رسوایی مردان سلطه جو از بام بیفتد.

 

این پرسش و پاسخ ها را هم نگاه کنید:

 دیدگاه یا پرسش خود را در کامنت ها ارسال کنید.اگر عضو سایت نیستید اینجا ثبت نام کنید.

*برای ارسال دیدگاه عضو شوید و از منوی ورود به سایت وارد شوید.

چیزهایی هست درباره عشق که نمی دانید…

۱- عشق بسیار شبیه اعتیاد است. پس از اینکه شما کسی را که دوست دارید ملاقات کردید، مغز شما در کسری از ثانیه مواد شیمیایی مربوط به هورمون های عشق را آزاد می کند. نتایج مطالعه ای در سال ۲۰۱۰ نشان داد که عشق واقعا مانند مواد مخدری مثل کوکائین عمل می کند.

۲- عشق شبیه وسواس است. دانشمندان ایتالیایی رابطه ای بیولوژیکی را میان افرادی که مبتلا به اختلال وسواسی – اجباری و کسانی که کمتر از شش ماه است عاشق شده اند، یافته اند. در هر دو دسته میزان سروتونین خون پایین تر از سطح طبیعی آن بود.

۳- وقتی عاشق می شوید، مغز دوپامین و نوراپی نفرین ترشح می کند. میانجی های عصبی که احساس سرخوشی ایجاد می کنند. به همین دلیل است که عاشقان کمتر به جزییات زندگی یکدیگر توجه میکنند، یا تمام شب  را با هم حرف می زنند و بی توجه به آیندۀ رابطه با هم  تعطیلات آخر هفته را به مسافرت می روند.